بسم رب الشهدا ءامر وزیکشنبه 60/8/3را با فریضه صبح آغاز کر ده و سر سا عت 5در سنگر تیربار نگهبا نی داد یکی این سه سا عت را به جای برادرجها نگیر نو حی ودوسا عت دیگر نو بت نگهبا نی خود م بو د و عصربه خا کریز آمده وبرای سنگر ها گو نی پر می کر د یم و سنگر می ساختیم درو قت برکشتن با شلیک خمپاره های دشمن موا جه شده و باشنید ن صدای سو ت خمپاره خود را بر ز مین می اندا ختیم و خمپاره ها ای بالای سر ما رد می شدندودر چند صد متری ما منفجر می شد ند که مو ج آنها ما را می لرزا ند خلاصه خود را به هرزحمتی بو د به سنگر رسا نیده وشب اقای معتمد و آقای نوروززاده به سراغ ما آمد ند از دین آنها خو شحال شد یم و قو ت قلب گرفته وبا هم ان شب درسنگرانها مهمان بو دند شب سا عت ده و نیم بو د که از خواب بیدارکرده و گفتند تجهیزا ت خود را بپوش طبق گفته انهاتجهیزا ت را پوشیده و همراه انها براه افتادیم من با یکی ازدو ستان وانهاهم سه نفر بو دندگفتیم که کجا می رو یم گفتندامشب بر نامه استرا حت هم هست و ما که تابه حال چنین عملیاتی نکرده بو دیم توضیح خوا ستم انها در جواب گفتند ماامشب از خا کریز به ان طرف رفته وحدود سیصد متر از شیاری که در همین است جلو رفته وشب را درانجاسپری کنیم وحر کات و گفت وشنود د شمن را زیر نظربگیریم ودرصورت موا جه شدن با خطری فورا "برمی گر دیم وبرادران را خبر می کنیم واگرانها به ما کاملا " نزد یک شدند ما انها را به رگباربسته و یک نفر تیراندازی کند و بقیه برادران زیراتش آنها فرارکند وهر کدا م باید این تیراندازی را ادامه بدهیم تا یا انها را نا بودکرده و یا خلاصه ازد ست آنها فرار کنیم و نمی توا نیم کو چکتر ین حرفی وکو چکتر ین صدا یی از خود در بیاو ریم .