بسم رب الشهداء و الصدیقین شقایق دشت کربلا ... از راه دور آمده است و به رفتن می اندیشد ، چرا که ماندن را رکورد می داند . به افق دور دست می نگرد و برای هر چه که پلیدی است ، روشنی می جوید ، روشنایی و عدالت برای تمامی انسان ها . عدالت از آن دست ، که حسین گونه باید در راهش سر نهاد . پرواز را می شناسد ، پروازی پروانه وار ، گرد شمع سرافرازی و آزادگی ، پروازی کوتاه اما آشکار ، آشکار تر از ماه در ظلمت شب و به اختیار بر می گزیند مرگ را ، که سر آغاز زندگی است ، آن گونه که کربلا ابتدای عشق بود و خرمشهر انتهای آن نیست . شهید ایستاده است تا امانت را به صاحبش برساند ، به او ، او که می آید و بهار آغاز می شود . که شهید آوینی نیز در این باره اینطور گفته است : پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند . در حالی که حقیقت چیز دیگریست . این زمانه است که ما را با خود برده است و از شهدا دور کرده است